اینجا نه میخوام از درد تیپیک قلب بگم و نه میخوام شرح حال کامل رو تعریف کنم. ولی برای مورد آغازین این بخش تازه راه افتاده، یه خاطرۀ کوتاه میخواستم بگم.
چرا برام لذتبخش بود؟ چون از نخستین بارهایی بود که میتونستم از دانش پزشکیم برای کمک به یک نفر استفاده کنم. این خانم بیمار میانسال، دچار COPD بود و گمان میکرد وضعیت جدیدش هم مربوط به مشکلات ریویشه ولی من پریشانیش رو حین نشون دادن مدارکش احساس میکردم.
وقتی از کیفیت درد پرسیدم و اینکه آیا مثل اینه که یه سنگ سنگین گذاشته باشن رو سینهتون و طوری به من پاسخ میداد که گویی اولین کسی بودم که توانسته چگونگی دردش را به زبان بیاورد.
وقتی پرسیدم که موقع مرتب کردن تخت خواب هم اذیت میشین میگفت آی باریکلا.
در کل هر سوالی میکردم، با چنان وجدی پاسخ میداد که انگار من بهتر از او به دردش آگاهم.
قطعا چنین چیزی برای باتجربهها، امری عادی شده اما این چیزها هنوز برای من جذابند.
امیدوارم شما هم از این تجربهها با ما به اشتراک بذارید.
پس از مطالعه شرححالشون در محضر استاد، همونطور که انتظار دارید، استاد نامۀ ارجاع به اورژانس به ایشون دادن و من هم به همراهیشون گوشزد کردم که در طی این مسیر اندک تا بیمارستان هم بسیار مراقب باشن و بیمار رو به عجله وا ندارن تا احیانا اتفاق ناگواری رخ نده.